نمي دونم گيم آو ترونز يادتونه يا نه؟ديدين اصلا؟فصل آخر، شب قبل از جنگ با شاه شب، همه فكر مي كردن فردا مي ميرن، تقريبا همه شون در يك چيز برابر بودن تقسيمِ مساوي مرگ.شب قشنگي بود، همه اونهايي كه تو قلعه بودن با هم خاطره داشتن، يه زمان دوست بودن، يه زمان دشمن. يكي اسير بود يكي زندان بان،جنگ كرده بودن، دسيسه كرده بودن ولي فردا يك چيز قطعي بود احتمالِ مرگ. براي همين تصميم گرفتن خوش بگذرونن.بهترين سكانس گات بود.البته فرداش نه دنيا به پايان و نه كسي مرد ولي شب قشنگي شد.شايد دنيا شبيه اون سكانس شده، هر چند بشر كرگدن تر از اين حرفهاست كه كرونا مرونا بتونه آسيبي بهش بزنن ولي همين يه نيمچه ترسي كه هست چقدر خيلي چيزها رو بي ارزش كرده و خيلي لحظه هاي ساده رو زيبا.چقدر دلمون براي شادي هاي كوچك و اتفاقاتِ روزمره تنگ شده، برا كافه ها، برا يه بستني كنار خيابون، برا بغل كردن رفقا، پدر مادر، برا فووت كردن يه تيكه نون كه افتاده رو زمين و خوردنش.كرونا قطعا مي گذره ولي خيلي چيزها باهاش جابه جا ميشه، دنياي بعد از كرونا مدتها دنياي قشنگتري خواهد بود.
جمعه ۲۲ فروردین ۹۹ ۱۸:۱۷ ۹۶ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است